عزل علم و ادب
غمگین نشو ای قلبِ من ، مهرت کنارم می رود
این غم که با خود داشتم ، با درد و زارم می رود
میعادِ سنگینِ وفاء ، بی حوصله گشته جدا
حیف از دلم مانده رها ، دار و ندارم می رود
ای قاصدک سختِ سفر ، گویا همینجا دل نگر
آنی اگر سر نزنی ، رنگِ بهارم می رود
بوسه نزن بر اشکِ تر ، خوابیده در کنجِ نظر
گریه نکن با سوز تب ، قول و قرارم می رود
دلگیرم از سنگِ غدر ، در منتهای در به در
می نالم از چنگِ خطر ، در بند و بارم می رود
برف و شقایق آمده ، بر قله های شهر تن
در کوه و دشتِ همدلی ، پیوسته یارم می رود
در بطن جان کوچِ فغان ، می لرزد از فصلِ خزان
در لابه لای دیدگان ، نور شعارم می رود
مستی و سر مستی دگر، راه ندارد در ظفر
ای غافلان پند دلم ، سوی مزارم می رود
محتاجِ بوی رازقی ، در جشن شادِ بندگی
خسته شدم از قهر تن ، رازِ نگارم می رود
آغوشِ خشکِ خستگی ، رنگین کمانِ زندگی
در طیفِ بازِ بردگی ، عطرِ بخارم می رود
یا عاشق البدر اختفی ، و النجم شاجب للهوی
این المفر این الغدر ، جانم سوارم می رود
لا تملاء الکوز ابجفاء ، تابع وصالک بالوفاء
با صدق و نطقِ سادگی ، دود و غبارم می رود
کلامِ حق زبانِ من ، رنگِ شفق جهان من
با یورشِ علم و ادب ، ننگ دیارم می رود
بارشِ بارانِ خجل ، بر قلبِ پاکِ مرتجل
تحفه ی عشق و عاشقی ، سنگِ عیارم می رود
ختمت سرک یا دهر ، طیفک علی مر و انقهر
طاوعت قلبی و انکسر ، سیلِ دمارم می رود
دق الجرس سرج الفرس ، و اتحزم ابسیف الهمس
جاء النداء سوی خدا ، جام افتخارم می رود
من طاع ظلمٍ قد هلک ،غِر واعتذر آه یا ملک
بس طاعت الرب و الرسل ، جاسم خیالم می رود
مدیونِ عدلت ای خدا ، ای مسندِ رازِ شفاء
می ترسم از روز ازل ، آشفته کارم می رود
جاسم ثعلبی (الحسانی) 26/10/1394
16/01/2016
:: برچسبها:
عزل علم و ادب ,
:: بازدید از این مطلب : 2115
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0