عسل شیرین زبانی ،ترش رو سیمین دهـــــانی
درکنار دل همانی ،زیور ورنگین کمانــــــــــــــــی
چه کنم در دام عشقت، سر به تورت خورده ام
همچو ماهی در کمانی ،پای غمگین دید گانـــــــی
*******
سیل زد شهر و دیارم، کوچ کردم در کویر
آب باران یادگارم،اشک گرمم در غدیـــــر
تار وتیره گشته فکرم،طاق عقلم در خموش
با تب در خواب عشقم، باز گشتم ناگزیر
*******
لاله زده در شهر دل ،چون یار آن کوچیده
در زیر اشک ذلتش،حکم جفا پوشــــــــیده
در آن جهان حکم خدا،باید نهان گردد نظر
بر سر روح یاورم ،صد ها خطا باریــــــده
*******
دودگاه آشنایم ،ره دل را از سفــــــــــر
منحرف کرده طریقش،نارسایی از قــــــدر
پیچ و خم خیلی دویدم ،تا به کوی دلبران
پا برهنه در رسیدم،دور شد جان از خــــطر
*******
وارد شهر دیار غربتش کردم فــــــــــــــــرود
در درون کلبه ی دل عاقبت گشتم نبــــــــود
از طریقان محبت راز ها پرســــــــــــــــیده ام
گفته اند در شهر ما یکبار هم گفت و شنود
*******
ساده از پیشم روا شد، زیورت از چیدنــــــم
باده از مستم فنا شد، ماندنت از دیدنـــــــم
گو چرا یک لحظه از کویم گریزان گشـــــته ای
ما که بد خلقی نکردیم، وصله ات سر از تنم
*******
تاب زد چرخ زمانم ،از بلندی ها فــــتاد
مرا با خود تاب داده ،ته گودی ها نــــهاد
تا به هوش آمده بودم ،در درون نهر خون
سوختم از قول یارم از وفایی ها چـــه داد
*******
در ودیوار مانده یادگــــــــــــــارش
دو قاب عکس بوده ماندگــــــارش
از آن روزی که دلبر در سفر رفت
دلم تصویر کرده کردگــــــــــــارش
*******
آمدم در باغ هجرت خســــته ام
عهد داغ شرط قهرت بســته ام
باز هم نور جمالت شد فریــب
سوی کوی بوی مهرت جسته ام
*******
رفتی سفر خوش در نظر پس چه شد قهرش کرده ای
نالیدنی هر گز نبود کس دگر دردش خـــــــــــورده ای
از پریشانی دل زده موی سفید برفکـــــــــــــــــــــش
یارا بگو تا بشنوم در قطب سردش مانــــــــــــده ای
*******
مادرت درد سرت هر گز نمی خواهد مـــــرا
مهره ماری در غمت هر گز نمی یابد ســرا
چه کنم هر جا بتابم سایه می زد در رهــــــم
اشک سردش را بخوان ابرش نمی بارد دوا
این سروده رمز دارد .
جاسم ثعلبی 22/10/1390
:: برچسبها:
راز معشوق 2 ,
:: بازدید از این مطلب : 1478
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0