همش در خواب می بینم ، به زخم لبت داغونم
در اون مستی دیدارت ، به درد و غمت مهمونم
سیه پوشیده شبهایم ، به ناله های هر باری
شده بر من همین شبها ، شبح در مرگِ تکراری
شبم با این درازی را ، یه لحظه زیر و رو کردم
وجودت در کنارِ من ، به سختی آرزو کردم
نرو آتشفشان دل ، چو فواره کشد خونش
به سیلاب آمده دردش ، همه غرقِ دل و جونش
من و خواب وتمنا را ، کشیدم عشقِ شیرینم
به زودی روح خوابیدِ ، که تا رسم تو میبینم
تو در خوابم چنین هستی ، و در رویا چنین بودی
طمع در دیده ات دارم ، مرا بنگر به این زودی
جمالت پایه کوبیدِ ، به عشقِ دلربایت را
نه مهتاب و نه ماهش را ، نجوییدِ به این زیبا
از اون روزی که تابیدی ، همه در قاب محرابند
طلوع عرش زیبایت ، در اون مهتاب می یابند
جاسم ثعلبی (حسّانی)01/03/1391
:: برچسبها:
شبح ,
:: بازدید از این مطلب : 2142
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2