دلم با غصّه هات آلوده کـــــــــــردی
یه عمری جان فدات بیهوده کـــردی
برو هر گز نمی خوامت بیایـــــــــی
چو می دانم تویی دل دوده کـردی
***
هنوز حلقه ی دیدارت تو دستم
هنوز راهِ وصالت را نبستـــــم
خیانت کار شد قلبت به جونــم
به آهِ دل پلِ پشتت شکستــــــم
***
برو کارت ندارم تا همیشـــــــه
برو کندم گلِ عشقت زریشـــــه
خدا حافظ برو برگشتنی نیست
شکستی قلبُ بخشیدن نمیشـــه
***
تو مدیونم شدی با این فــــــرارت
دلم پر پر شده دیدی کنــــــارت
خدا حافظ نمی بینی گـــــــلم را
اگر مردی دلم قبر و مزارت
***
برو دیونه ای عقلی نـــــــــــــــــداری
برو مجنونی و بر نی ســـــــــــواری
دلم با تو شده از زندگی سیـــــــــــر
همش خسته همش خواب و خماری
***
خدا دل دادی و غم کردی آغــوش
دلم صدها مصیبت کرده سر پوش
همه عمرم شده درد و مذّلــــــــت
تنم زنده و لیکن مست و بیهوش
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/12/1391
:: برچسبها:
رباعیات حسانی 7 ,
:: بازدید از این مطلب : 2210
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1