غزل اجنبی
سایه به دنبالت شدم ، چرا سراب می شوی
زنده که می کنم دلت ، چرا عذاب می شوی
مستی وسر مستی به غم ، چشیده ای بوی تنم
ناقوسِ بین ما کِرَم ، چرا به خواب می شوی
دیدار و وصلت آرزو ، ای زیورم دوری نگو
ستاره ام دورِ دلت ، چرا شهاب می شوی
پروانه ام با شمع وگل ، در عشق و عاشقی تکم
سنگِ صبورم ای نگین ، بگو لعاب می شوی؟
من ماندم و حرفِ دلت ، گل گفتن و خندیدنت
عابد و ترسم از خدا ، چرا شراب می شوی
مرهم بمان ای همسفر ، زخمِ دلم دنج خطر
دور نشو از من دگر، خانه خراب می شوی
گم گشته شد عهد و وفا ، از زندگی گشته جدا
می گفتی اجنبی رها ، چرا مذاب می شوی
می نالی از دردِ دلت ، ترسیدن و گم گشتنت
درون جام عاشقت ، چرا حباب می شوی
چه چه بخوان وقتِ رمان ، ای بلبلِ شیرین زبان
خورشید تابان جهان ، چرا نقاب می شوی
بیداریِ روح و نفاق ، تحمّلِ دردِ فراق
در صیقه ی عقدِ طلاق ، بویِ کباب می شوی
نصرت و فرمانِ لبت ، سختی و درمانِ تبت
با شعر وعرفانِ شبت ، ختم کتاب می شوی
آزادگی در زندگی ، با صبر و بویِ بندگی
بر سنگ و دیوارِ عطش ، آبّ گلاب می شوی
لذّتِ زیبای بشر ، جاسم بگو بی دردِ سر
کمک به یارِ در به در ، سفیرِ ناب می شوی
جاسم ثعلبی (حسّانی) 16/05/1397
:: برچسبها:
غزل اجنبی ,
:: بازدید از این مطلب : 1793
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2