ترانه بوی فریب
قاصدک کجایی تو ، چشم به راهت می شینم
تویِ خلوتگاهِ دل ، دود و غبارت می بینم
...
تو نباشی با سکوتت ، چشمِ من اشک آوره
عشقِ من دورت بگردم ، خسته ام نقشِ زمینم
...
آسمون ابری شده ، گویا هواست نبوده
بی من و رفتی سفر ، به شهرِ دورت چه زوده
...
من و تنهایی و غم ، بیماری و عشق و نصیب
بی خبر جنگِ لبت ، بانگِ جدایی سروده
...
می دونم تو رفتی و ، خاطره مونده شالِ تو
تویِ تاریکی شب ، می پرسم از احوالِ تو
...
خوابِ خوش می دیدم و ، بیدار که میشم نبودی
ماهِ تابان می بینم ، تو دیدهات تک خالِ تو
...
تو خودت می دونی که ، عشقِ منّی دوست دارم
می خوامت تا نصفِ شب ، با تو همیشه بیدارم
...
میگمت عزیزِ دل ، تو عضوی از بدن شدی
پیشِ من بیا بمون ، اصلاً نگو گنه کارم
...
بیخودی خودت برام ، بویِ فریب در نیاری
خسته ای بگو ، که سر راهم بهانه نباری
...
من خدایی دارم و ، او سرپناهم از جفات
ترسم از پشیمونت ، آخرِ خط بد بیاری
...
اگه رفتی تو برو ، ولی که برگشتت محال
باز گشتنت رده ، برایِ من شده سئوال
...
سوختم اون خاطراتِ ، خوب وبد تنگِ غروب
با نمک زخمِ دلت ، به یادِ من هر شب بمال
...
جاسم ثعلبی (حسّانی) 09/07/1399
:: برچسبها:
#ترانه ی بوی فریب ,
:: بازدید از این مطلب : 939
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0