رفیقِ خوب مانند طلا هست
درونِ قدمتش گویا وفا هست
گهر بارم گهردارم کجایی
خدا یارت و دیدارت شفا هست
...
دلم لبریز شد از دوستانی
ادعایی می کنند شیرین زبانی
ولیکن می زنند چون نیشِ عقرب
شبیهِ نیزه می زد یادمانی
...
به دلشوری زعشقم دل بریدم
فراق و دوریِ یارم کشیدم
که چون دل بندگی ها بی ثمر بود
کمر خم شد زهمراهی بریدم
...
تو لیلایی و یا لیلا تباری
به دل داغی چرا باران می باری
مگر ارزانی اشکت شبح شد
تو معماری و یا آدم دماری
...
تو بد وقتی دل و جانت جفا کرد
دلم در دشت و سنگستان وفا کرد
صلاحِ ماندگاری خوی خوشتر
پرندم در قفس خوانی صفا کرد
...
ز عشق و عاشقی دل در کمین است
و دل بازی تو ماه و در زمین است
تو خود خواهی تو جلّادی تو دیوی
بنازم عشقِ سربارت همین است؟
...
اگر دردت یکی درمان یکی بود
مسلمانی شدی قرآن یکی بود
اگر ظالم شدی مظلوم یکی هست
اگر لقمه شدی دندان یکی بود
...
بگیر دستانِ گرمم را ، بدر کن عشقِ پنهانی
بدونِ من عزیزِ دل ، بدان زنده نمی مانی
کنار تو قرین تو ، دل آویزم نه مهمانم
خدایی کن دلم پیشت ، و قدرش را نمی دانی
...
عزیزم دل بکن از من ، دگر با تو نمی سازم
بگو دیوانه ای در عشق ، به دل سازی سر افرازم؟
بیا در دیده ام بنگر ، ببین مهتابِ رویایت
اگر عاشق و سر مستی ، به غیر از تو نمی بازم
...
جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/12/1399
:: برچسبها:
دوبیتی طلا ,
:: بازدید از این مطلب : 1286
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0