تابوت سوارم
ای آسمانِ ، اشک و بهاره
بگو به ابرها ، تگرگ بباره
دیگر که این دلها ، طاقت نداره
با مرگ نیکی ها ، شادی بکاره
*******
بهار دلگرمی ، شده پریشان
ناراحتی ، غم ها ،گشته شتابان
سیاه و سپیدی ، چون میش و گرگان
این زندگی نیست ، دیو و ستاره
*******
نم و پلیدی را ، در سرنوشتم
درد دلم پیدا ، با خون نوشتم
آتش زدند یکجا ، دوستان به کِشتم
پس حاصلش گردید ، جنگ او دماره
*******
امروزم از دیروز ، بدتر بدیدم
در دام غم خواری ، ناله کشیدم
قبرو زمینش را ، زودتر خریدم
پلاک و دیوارش ، نصب در کناره
*******
دیگر چه دلگرمی ، از یاوران دارم
از صبح سر بارم ، تا شب سر کارم
جسم و تنم خسته ، روحِ عزا دارم
دلخوش هجرم را ، در غم سواره
*******
حال و هوای ما ، چون مرغ بی بال
در شوره زاری ماند ، اسیر کانال
پاهای او بسته زندانی در چال
با تیغ سر بُر ها ، شد پاره پاره
*******
مرگ و کفن همراه ، در روزگارم
پایان این بازی ، تابوت سوارم
دار وندارم را ، در دنیا می زارم
غیر از عمل هیچی ، معنی نداره
*******
جاسم ثعلبی (حسّانی) 07/02/1391
:: برچسبها:
تابوت سوارم ,
:: بازدید از این مطلب : 2073
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1