نانجیب
برایِ دیدنت ، چه شب نمایی کرده ام جــــامِ دل
تو هوای غروب ، تو بت نمایی خوانده ای گـامِ دل
می بینم چشم تو ، جادوگرِ ماهری دست کشیش
دلمُ نلرزون ، به تلخی برده بوسه هات شـامِ دل
***
می مونی غریب ، دستِ نانجیب
ترسم از زمان ، از مکر و فریـب
***
عاشقانه نبود ، هوارِ دردت ناگهانی شــــــده
درِ غم ها گشود ، دمارِ قهرت هر مکانی شـده
ساحلِ درونم ، آغشته کرده آبِ دریای شــور
بخششِ نگاهم ، برگِ عبورت یه زمانی شده
***
دل مونده اسیر ، در سوز وکویـر
می گفتم بیا ، می گفتی بمـیر
***
نصفِ شب پریدم ، از خوابِ وحشت آمدم پیشِ تــــو
بی سلام و درود ، دستم بریده بی خبر نیشِ تــــــو
مونده ام پریشون ، حاصلِ دردم بسته شد با سکوت
قلبمُ شکستی ، با خاطراتِ خوب وبد کیش تــــو
***
بی خانه شدی ، بیگانه شدی
بی وفا نخند ، دیوانه شــدی
***
دست گل رو بگیر ، همرنگِ چشمات مهربون و قشنگ
زحمتش کشیدم ، تو بسته بندی چیده ام در سه رنگ
فکر شادابیت ، در این خیالِ خواب رفته تــــــو روز
میرم از زندگیت ، شکسته با لم در فضایت ، نزنـــگ
***
گوشی رو شکستم ، زخممُ نبستـم
سفرم راهِ دور ، خونِ دل رو دستم
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 10/03/1392
:: برچسبها:
نانجیب ,
:: بازدید از این مطلب : 1593
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0